سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پر پرواز

 

 ●بسیجی مخلصدوشنبه 88 آذر 2 - ساعت 8:2 صبح

نویسنده: فاطمه و زهرا خبازکار

http://www.mbasiji.mihanblog.com

این کلیپ که توسط سایت صبح طراحی و ساخته شده است بسیار زیبا و پرمعنا می باشد. حتما آن را دانلود کرده و مشاهده نمایید.

ضمن مشاهده آن صلواتی به روح پرفتوح همه ی شهدای اسلام بالاخص نوجوان شهید محمد حسین فهمیده و امام شهدا بفرستید.

http://www.mbasiji.mihanblog.com

دانلود کلیپ شهید محمد حسین فهمیده

 

http://www.mbasiji.mihanblog.comhttp://www.mbasiji.mihanblog.com

وبلاگ بسیجی مخلص که با نام شهید محمد حسین فهمیده مزین شده است افتخار دارد والپیپرهای طراحی شده توسط خود را برای همگان به نمایش بگذارد. اندازه آنها 1024 در 768 می باشد که می توانید از آنها به عنوان پس زمینه دسکتاپ خود استفاده کنید.

 

http://www.mbasiji.mihanblog.comhttp://www.mbasiji.mihanblog.comhttp://www.mbasiji.mihanblog.com

 

تمامی عکس ها طراحی شده توسط وبلاگ بسیجی مخلص می باشد و استفاده از آنها در سایر سایت ها تنها با ذکر لینک منبع مجاز است.

http://www.mbasiji.mihanblog.com

سال تحصیلی به آخر رسیده بود . بوی تابستان می آمد . محمد حسین با معدل عالی قبول شده بود . مرضیه و فرشته هم که خوب می دانستند محمد حسین هرگز از درس آنها غافل نیست ، کارنامه ی قبولی خود را مثل ظرف چینی گرانبهایی در دست داشتند و هرکدام به گوشه ای رفته بودند و در تنهایی نمره های بالا و مهر قبولی در خرداد را نگاه می کردند .

هر دو خواهر ، بی اختیار آن شب را به خاطر می آوردند ؛ آن شب فراموش نشدنی را . پدر به خانه برگشته بود ، ولی محمد حسین و داوود همراه او نبودند . نگاه جستجوگر مادر با بی صبری به استقبال پدر شتافت که قدم به صحن حیاط گذاشته بود .

-          منتظر بچه ها نباش فاطمه خانم ! امشب به این زودی ها بر می گردند .

-          بر نمی گردند ؟! چرا ؟ خبری شده ؟

-          نه ، اصلاً خبری نشده . کتابخانه مسجد را مرتب می کنند . خیلی کار دارند .

مادر سفره ی شام را باز کرد ، زهرا ، مرضیه و فرشته در یک چشم به هم زدن وسایل سفره را چیدند و غذا را آوردند . مادر ، مثل هر شب زودتر از همه غذای پدر و حسن را کشید .

آن شب هم مانند شب های دیگر ، به موقع شام خوردند . حسن کنار سفره سرش را روی پای پدر گذاشت و آرام به خواب رفت . با خوابیدن او خانه سوت و کور شده بود . داوود و محمد حسین هم نبودند تا آنها را سرگرم کنند .

ساعتی بعد ، تنها چشم های منتظر مادر بیدار بود و بس ...

مرضیه و فرشته ، بدون اینکه مشق شب خودشان را نوشته باشند ، خوابیده بودند ؛ خوابی آشفته و هراس آور .

http://www.mbasiji.mihanblog.com

ناگهان هر دو هراسان از خواب برخاستند . اشتباه نمی کردند : کسی صدایشان می زد .

- مرضیه ، مرضیه ! فرشته ، فرشته !

مثل بره آهوهای خواب دیده چشم گشودند و معصومانه نگاه کردند .

محمد حسین در کنارشان ایستاده بود و با مهربانی صدایشان می زد . آنها با عجله و یکصدا جواب دادند : بله داداش ! ...

- بچه ها ، قرار ما ...

مادر خود را به آنها رساند و حرف محمد حسین ناتمام ماند .

-          حسین ! بچه ها خوابیده اند .

-          چشم مادر !

محمد حسین آهسته از اتاق بیرون آمد . کمی پس از او ، مرضیه و فرشته که عادت برادرشان را می دانستند ، با بی میلی و ناچاری از رختخواب بیرون آمدند . مشق هایشان را تمام کردند و خوابیدند . آن شب ، محمد حسین دیرتر از همه و با چشم های خیس از اشک به خواب رفت .

با به یاد آوردن آن شب ، علاقه شان به محمد حسین بیش تر می شد . احساس می کردند که سهم فراوانی در موفقیت آنها دارد ، اما هرگز نمی دانستند که برادرشان در آن شب با چه حالی به خواب رفته است !

منبع: کتاب شهید فهمیده

تهیه و تنظیم: وبلاگ بسیجی مخلص

http://www.mbasiji.mihanblog.com

داستانی درباره ی شهید فهمیده

پدر از مدتی پیش ، همسفر تازه ای یافته بود ؛ شادی قبولی بچه ها و امید رفتنشان به دانشگاه در سال های آینده .

" همسفر " در تمام طول راه با او بود و کمتر تنهایش می گذاشت . او را وسوسه می کرد و "راه"را نشان می داد .

هوای رفتن داشت . هوای رفتن به تهران از گوشه ی قلبش کنده نمی شد . خیلی از آشناها به تهران کوچیده بودند . بیش تر قوم و خویش ها آن جا بودند و گاه به گاه پیغامشان می رسید .

- از این راه خسته شده ام . چه قدر اسیر جاده ها باشم ؟

از کار خسته نمی شد ، اما این بار خستگی را بهانه کرده بود .

- با امروز و فردا کردن نتیجه ای نمی گیریم . نباید معطل کنیم .

مادر با دلسوزی گفت : " من موافقم . هم به خاطر شما ، هم به خاطر بچه ها . "

بجز مادر ، بچه ها هم راضی بودند . آنها شهر قم را دوست داشتند ، ولی رفتن به تهران ، برایشان رویایی شیرین بود که با بی صبری انتظارش را می کشیدند .

عمر انتظار بچه ها کوتاه بود و زود به سر آمد . چند روزی از تصمیم پدر نگذشته بود که خانه ی دلخواهش را خرید . خانه ی قدیمی را به یکی از همسایه ها فروختند . اثاثیه را با شوق بسیار جمع کردند و راهی تهران شدند . دیدن خانه ی جدیدشان در کرج همه را خوشحال کرده بود . با کنجکاوی به گوشه و کنار اتاق ها و حیاط سر می کشیدند . در خیال ، روزهایی را می دیدند که پدر بزرگ و مادر بزرگ و قوم و خویش ها به آنجا می آمدند و با آنها می ماندند .

زندگی در خانه ی جدید ، هر روز شکل تازه ای به خود می گرفت . انگار باید همه چیز عوض می شد .

پدر که از شغل رانندگی دست کشیده بود ، نزدیک خانه یک مغازه میوه فروشی اجاره کرده و به کسب و کار مشغول بود . داوود هم پس از ترک تحصیل سرگرم کاری شده بود که دلش می خواست .

همسایه های خوب و مهربانی داشتند که از احساس تنهایی و دلتنگی آنها کم می کردند .

در همان روزها که انتظار دیدار هیچ آشنایی را نداشتند ، محمد حسین متوجه نگاه هایی آشنا شد . در چند قدمی او ، پسرکی ایستاده بود و نگاهش می کرد . بی اختیار دست از بازی کشید و کنار او رفت . بچه های دیگر هم چنان سرگرم بازی بودند .

هر دو لبخند زنان به هم نزدیک شدند . گویی به طرف گنجی بزرگ قدم بر می داشند .

-          سلام !

-          سلام !

-          محمد حسین ! مرا نمی شناسی ؟

-          ...

محمد حسین نمی دانست چه جوابی باید بدهد . او را می شناخت و نمی شناخت . کم کم چیزهایی به یادش می آمد .

-          چرا ...

پسرک خودش را معرفی کرد و محمد حسین را به خود آورد . هر دو خندیدند و برای بار دوم با هم دست دادند . او یکی از هم کلاسی های محمد حسین بود . با هم روی یک نیمکت می نشستند ، در دبستان روحانی قم . پسرک با خانواده اش برای میهمانی به کرج آمده بود و به زودی برمی گشت .

http://www.mbasiji.mihanblog.com

- نگفتی ، این جا راحتی یا نه ؟

محمد حسین تکانی خورد و لرزید . یاد خانه ی قدیمی و محله خوب و با صفایشان ، مسجد و گلبانگ اذانش در هر سحر و ظهر و غروب ، بچه های مسجد و آقای حسینی ، معلم ها و دانش آموزان مدرسه روحانی و حافظ ... ، یکی پس از دیگری مانند غنچه هایی عطرآگین و خوشبو در باغ ذهن شکفت .

آمدن به خانه جدید و دست و پنجه نرم کردن با سختی های زندگی ، فرصت فکر کردن به تمام آرزوها را از او گرفته بود . با یادآوری گذشته ها ، احساس نشاط و شادابی کرد . مثل اینکه چیز تازه ای یافته باشد ، با رضایت جواب داد : " تازه فهمیده ام که نه . هنوز با کسی دوست نشده ام . مصنوعی زندگی می کنم . "

-          دلت برای قم تنگ نشده ؟

-          چرا ، خیلی !

لحظه ای به هم خیره شدند . قطره های اشک به گوشه ی چشم محمد حسین نیش زد . به خودش پیچید و گفت : " چرا نمی آیی بازی کنیم ؟ ما هم تازه با هم آشنال شده ایم . "

سرگرم بازی شدند . کمی بعد ، محمد حسین همان حرفی را با خودش زمزمه کرد که قبل از آمدن به تهران از پدرش شنیده بود : " همه جای زمین ، خاک خداست . "

این حرف پدر ، ورد زبانش شده بود و با گفتن آن آرام می شد .

روزی که برای اولین  بار به مدرسه راهنمایی " خیابانی " کرج قدم گذاشت ، به خود نهیب زد : " همه بچه ها دوست تو هستند ! هیچ کس غریبه نیست ! "

عطر خوش پاییز در همه جا پیچیده بود . مدرسه پر از بچه های درشت هیکلی بود که هیچ توجهی به او نداشتند . حتی بیش تر هم کلاسی هایش از او بزرگ تر به نظر می رسیدند .

بچه ها کم کم حضور محمد حسین را احساس می کردند ؛ نوجوان لاغر و ریز اندامی که سایه های هزاران اندیشه در عمق نگاهش نهفته بود . آنها در باور و ناباوری ، او را و چشم های ژرف نگر او را می دیدند . نمی دانستند کودک است یا نوجوان و تا مدتی او را به بازی نگرفته بودند ، اما اندک اندک پی می بردند که در میان هر جمع ، بزرگ مردی کوچک است . هر سخن سنجیده ای را می شنید و می فهمید . بیش تر از دیگران توجه می کرد . حرف حق را می گشود و حقیقت را بی هیچ ملاحظه ای می گفت .

آقای علیزاده معلم کلاس سوم راهنمایی مدرسه شهید محمد خیابانی ، زودتر از بقیه ، دانش آموز تازه وارد را شناخت . او سعی کرد مثل همیشه محمد حسین را معرفی کند : " بچه ها توجه کنید ! بچه ها ! توجه کنید دوست جدیدی به جمع دوستان شما اضافه شده ؛ آقای محمد حسین فهمیده  "

اما در واقع نیازی به این کار نبود . بچه ها او را شناخته بودند . محمد حسین در همان روزهای نخست ورودش به مدرسه نشان داده بود که هرگز زیر بار ظلم و ستم نمی رود ، شجاع و دلیر است و از کسی نمی ترسد و این خصلت ها برای همه جالب بود . ابراز عقیده ی صریح و داشتن شخصیت ثابت و عقیده ی ارزشمند ، باعث شده بود که عده ای نتوانند به راحتی با او مدارا کنند . حاصل این رفتار ، چند نوبت نزاع و درگیری بود که با کتک خوردن محمد حسین پایان یافته بود .

محمد حسین ، در مدرسه ای که همه دانش آموزانش با او بیگانه بودند ، دوستان عزیزی یافت ؛ آموزگارش آقای علیزاده و دانش آموز کلاس اول نظری ، مسعود آقاجانی ، ولی همه ی بچه ها را دوست داشت ، حتی کسانی را که با او دعوا کرده بودند و از داوود هم بزرگتر بودند .

منبع: کتاب شهید فهمیده

تهیه و تنظیم: وبلاگ بسیجی مخلص

http://www.mbasiji.mihanblog.com


نمای ماهواره ای میدان شهید حسین فهمیده

این میدان زیبا در شهر مشهد قرار دارد که به نام این شهید بزرگوار نامگذاری شده است.

برای دیدن نمای ماهواره ای این میدان زیبا به ادامه مطلب رجوع کنید.

برای دیدن نمای ماهواره ای میدان شهید فهمیده در مشهد مقدس از ویکی پدیا اینجا کلیک کنید.

برای دیدن نمای ماهواره ای میدان شهید فهمیده در مشهد مقدس از گوگل اینجا کلیک کنید.

                                   پخش زنده
ارتباط مستقیم با کربلا پخش زنده و مستقیم آنلاین از کربلا حرم حضرت ابوالفضل العباس :
این پخش زنده و زیارت مجازی بین الحرمین کاری زیباست که به کسانی که دلداده حرم حضرت عباس هستند بتوانند از همین راه دور حرم با صفای حضرت ابوالفضل - عباس بن علی ارتباط مستقیم برقرار کنندو حرم را بصورت زنده ببینند و زیارت کنند و سلامی به مولایشان دهند.

السلام علیک یا اباالفضل العباس

سلام بر بین الحرمین

سلام بر کف العباس

سلام بر کربلا

< id=mediaPlayer codeBase=http://activex.microsoft.com/activex/controls/mplayer/en/nsmp2inf.cab#Version=5,1,52,701 type=application/x-ole height=365 standby="Loading Microsoft Windows Media Player components..." width=400 classid=clsid:6BF52A52-394A-11D3-B153-00C04F79FAA6>

 




  • کلمات کلیدی :
  •  ●وبلاگ ما سایت شد.یکشنبه 88 آذر 1 - ساعت 5:10 عصر

    نویسنده: فاطمه و زهرا خبازکار

    آدرس سایت ما:www.pareparvaz2.tk


  • کلمات کلیدی :
  •  ●بسیج چیست و بسیجی کیست؟یکشنبه 88 آذر 1 - ساعت 4:55 عصر

    نویسنده: فاطمه و زهرا خبازکار

    بسیج چیست و بسیجی کیست؟

    • بسیج چیست و بسیجی کیست؟
    • تاریخچه و پیدایش بسیج
    • ماموریتهای بسیج
    • مسئولیتهای بسیج

     

    « بسیج لشگر مخلص خداست که دفتر تشکیل آن را همه مجاهدان از اولین تا آخرین امضاء نموده اند».      
                                                                                                                            امام خمینی (ره)
    « بسیج افتخار است و بسیجی مفتخر به آن ».
                                                      مقام معظم رهبری
     

     پنجم آذر ماه سال روز تشکیل نهاد بسیج به فرمان حضرت امام خمینی (ره) است و همین ایام بهانه ای شد تا بار دیگر نظری بیندازیم به نقش مسؤولیت های سنگین این نهاد که محدوده آن را همه کسانی تشکیل می دهند که دل در گرو تحقق اهداف و آرمان های بلند امام راحل(ره) و عملی شدن شعارهای نجات بخش انقلاب اسلامی دارند و در هر زمان با درک شرایط و موقعیت انقلاب و کشور از هیچ گونه خدمت و یاری رسانی به نظام و کشور دریغ نمی ورزند.به راستی که بسیج و گرامی داشت مقام و جایگاه آن با برگزاری سمینارها و یا تعارفات معمولی در حالی که هیچ تلاشی برای به فعلیت رساندن نیروی عظیم نهفته در وجود بسیجیان صورت نگیرد راهی به جایی نخواهد برد.حیثیت امروز نظام، تا حد زیادی مدیون بسیج و حضور همه جانبه مردم در آن بوده است، حتی تصاحب قدرت جهانی اسلامی با بسیج همه جانبه و فراگیر در جهان میسر خواهد بود به گفته امام راحل، این امر شدنی است و باید به دنبال تحقق یافتن آن بود.

         

    بسم الله الرحمن الرحیم

    الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایت امیرالمومنین علی علیه السلام



    هفته بسیج را به دلاور مردان بسیجی تبریک عرض می نمایم .



    بسیج چیست ؟ و بسیجی کیست ؟

    بسیج شجره طیبه و درخت تناور و پرثمری است که شکوفه های آن بوی بهار وصل و طراوت
    یقین و حدیث عشق می دهد و بسیجی شاخ برگ درختیست که با ایثار و فداکاری تمام
    مجاهدان از صدر اسلام تاکنون پیوسته مراقبت شده تا بوی دل انگیز آن بهار صلح و
    امنیت را برای میهن اسلامی مان به ارمغان بیاورد و بسیجی بر بالای آن حدیث عشق را
    بسراید .



    سیج مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنامی است که پیروانش برگلدسته های
    رفیع آن، اذان شهادت و رشادت سرداده‌اند
     و بسیجی دانش
    آموخته مکتبی است که فارغ التحصیلان آن در جنت رضوان سکنی گزیده و ثمره رشادتهای
    خود را در لقاء پروردگار خویش یافته اند .



    بسیج میقات پابرهنگان و معراج اندیشه پاک اسلامی است که تربیت یافتگان آن، نام
    و نشان در گمنامی و بی نشان گرفته‌اند و بسیجی سرباز گمنان امام زمان(عج) است که
    در مکتب عاشورا تربیت یافته و در دفاع مقدس خود مدرس سلسه رهجویان شهادت گشت .



    بسیج لشگر مخلص خداست که دفتر تشکل آن را همه مجاهدان از اولین تا آخرین امضاء
    نموده‌اند و بسیجی آن رزمنده پاکبازیست که شبها در فراق مولای خود نجوا می کند و
    روز در جهادی حضور دارد که یک روز در برابر هجوم نظام سلطه ایستادگی کرده و اینک
    در برابر تهاجم فرهنگی اش خاکریز زده است .



    و تشکیل بسیج در نظام جمهوری اسلامی ایران یقیناً از برکات و الطاف جلیة
    خداوند تعالی بود که بر ملت عزیز و انقلاب اسلامی ایران ارزانی شد . چرا که اگر
    بسیج نبود در دفاع مقدس نمی توانستیم در برابر دشمن تا دندان مسلح ایستادگی کنیم و
    هرجا که نوای دلنشین بسیج طنین انداز شده تحول عظیم ببار آورده که ثمرات آن در همه
    زمینه ها آشکار شده است .



    بسیجی کسی است که شور و شعور را در هم آمیخته و پیوندی ناگسستنی با مولای
    خوبان دارد که در قالب زمان محدود نشده و همچنان ادامه دارد. تا زمانیکه کشور
    محتاج امنیت است حضور بسیج و بسیجی لازم و ضروری است و هیچ کشوری در هیچ زمانی
    بدون امنیت نمی تواند به حیات خود ادامه دهد .



    بسیج یک نیروی مردمی است و به طبقه خاصی تعلق ندارد و بسیجی را می توان در هر
    قشری از اجتماع جستجو کردو یافت . بسیجی با ایمان عمیق توام با عواطفی که از
    خصوصیات ملت ایران سرچشمه می گیرد رفتار و عملکرد دشمن را رصد کرده و هرزمان لازم
    شد وارد میدان شده و با تفکری که از اسلام ناب محمدی(ص) نشات می گیرد به مقابله با
    خطرات می رود .



    در یک کلام بسیجی نیرویی کارآمد و سرمایه ای گرانبها برای اسلام و انقلاب و
    کشور است که باوجود آن ، کشور از گزند دشمنان مصون مانده و راههای ترقی و پیشرفت
    با سرعتی بیشتر طی می شود و هرکس که این نیروی عظیم را انکار کند در خرد و یا
    صداقت او باید شک کرد .

    در باره بسیج مقالات متعددی را دوستان وبلاگ نویس نگاشته اند که بخشی از آن را در
    پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی می توانید ببینید .



    اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر / یا علی (ع

     

     



  • کلمات کلیدی : بسیج، بسیجی، لشکر
  •  ●لیست کل یادداشت های این وبلاگ
     

    چهارشنبه 103 اردیبهشت 12

    برای تعیین شهر خود روی کادر کلیک نمایید.
    اعلام اوقات شرعی براساس ساعت
    رایانه‌ی شما می‌باشد.
     

    d خانه c

     RSS 
     Atom 

    d شناسنامه c

    d ایمیل c

    کل بازدیدها:3077
    بازدید امروز:0
    بازدید دیروز:0


    امکانات

    src=http://noorani.persiangig.com/clock-jamkaran-clock.swf width=133 height=133 type=application/x-shockwave-flash wmode="transparent">


    لوگوی وبلاگ


    دسته بندی یادداشت ها

    اشتراک در خبرنامه

      با ارسال فرم فوق می‌توانید از به‌روز شدن وبلاگ با‌خبر شوید.